شهرمان آنقدر بزرگ شده که این همه اتوبان هم،از پس نزدیک کردن راههایش برنیامدهاند ,آخر هر کدام از این راهها که میرسیم دیگر دغدغههای روزمره را هم فراموش کردهایم. کم کم یادمان میرود که چطور دردهای پنهان را بفهیم، قبل از آنکه…Edame Komaki copy دانلود فیلم انیمیشنی ایرانی تماشایی « تهران 1500 » محصول 1391
ژانرها: اجتماعی
سهراب نویسنده جوان کرمانی در تدارک تألیف کتابی دربارهٔ تاریخ شعر کهن ایران است و برای دریافت مجوز چاپ کتابش در راه تهران در کویر گم میشود. در راه با شخصیتهای عجیبی آشنا میشود و شاعران قدیمی در برابر او ظاهر میشوند. عاقبت از طریق قناتهای خشک کویر از راهروهای متروی تهران سر درمیآورد…نسخه اصلی پس از 18 سال توقیف منتشر شد
درباره فیلم:
نسخه اصلی پس از 18 سال توقیف منتشر شد
فیلم سینمایی ایران سرای من است (Iran is My Land 1999) یکی از فیلمهای بلند پرویز کیمیاوی و محصول سال 1377 است. این فیلم کنایههای تلخی به وضعیت سانسور و ممیزی کتاب در ایران اشاره دارد. محمد آلادپوش مدیر فیلمبرداری این فیلم بود. این فیلم برای سالها توقیف بود و در نهایت پس از 18 سال، در 1395 در قالب گروه هنرو تجربه به صورت محدود اکران شد و در سال 1398 در شبکه نمایش خانگی منتشر گردید. شما میتوانید سکانسهایی از این فیلم سینمایی را در تیزر زیر مشاهده نمائید.
سالار یکی از مالکین با نفوذ منطقه هزارجریب، در آرزوی فرزند تصمیم میگیرد برای چهارمین بار ازدواج کند. آقعمو که معتاد به مواد مخدر است و در گاوداری صالح مشغول به کار است، میپذیرد در ازای پرداخت بدهیای که به صالح دارد، دخترش را به عقد برادرش سالار در بیاورد. بهار که از قبل دل در گروی کسری داشته، در مقابل این پیشنهاد به شدت مخالفت میکند اما…
درباره فیلم:
تابو فیلمی به کارگردانی و نویسندگی خسرو معصومی و تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی محصول سال 1393 است. موسیقی این فیلم اثری از حسین علیزاده و نادر معصومی هم فیلمبرداری آن را بر عهده داشته است. این فیلم در گروه هنر و تجربه اکران شده و حسن حسندوست تدوین فیلم را بر عهده داشته است. فیلم سینمایی تابو در اسفند 1394 در سینماهای ایران اکران شده است. Taboo 2015 در هشتمین جشنواره فیلم های ایرانی سانفرانسیسکو موفق به دریافت چهار جایزه از این فستیوال شد. همچنین کاندیدای دریافت یک جایزه از جشنواره Montréal World Film شده است.
سعید به جرم قتل عمد تا دو سه روز دیگر قصاص خواهد شد. اطرافیان او برای جلوگیری از اجرای این حكم و جلب رضایت اولیای دم، مجبورند در همین مدت كوتاه صد میلیون تومان تهیه كنند. نیلوفر خواهر سعید، نامزدش بهرام و موسی دوست سعید، برای تهیه این پول به هر دری می زنند. نیلوفر و بهرام چند بار به خانه خانواده مقتول سر می زنند، اما كسی در آن خانه نیست یا شاید جواب نمی دهند. این دو راه های مختلفی را برای تهیه این پول امتحان می كنند؛ نیلوفر به همراه دوستش پریسا برای فروش كلیه اش اقدام می كند اما بدون داشتن رضایت والدین، این كار عملی نیست. مادر او مدتی پیش از دنیا رفته و پدرش كه زمانی فعالیت سیاسی داشته، در شرایط ناگوار جسمی و روحی، تحت نظر هم هست. تا دو روز مانده به اجرای حكم، جمع پولی كه از فروش اتومبیل بهرام و تلاش موسی و پریسا به دست آمده، رقمی در حدود 35 میلیون تومان است. بهرام مطلع می شود شركتی به مدیریت فردی به نام كشمیری كه به امور خیریه هم می پردازد، ممكن است كمكشان كند. كشمیری وعده پنجاه میلیون كمك را می دهد اما در موعد دریافت پول، یكی از كاركنان شركت می گوید براساس استعلامی كه شده، به دلیل سابقه پدر سعید، امكان این كمك مالی وجود ندارد. نیلوفر با خبر می شود كه صاحب كار دوست بهرام، امیر، حاضر است كل پول را بدهد اما قبل از آن باید دیداری حضوری با او داشته باشد. پیشنهادی كه مرد می دهد، نیلوفر را خوش نمی آید و او خشمگین از این وقاحت، آنجا را ترك می كند. موسی به دلایلی كه نمی دانیم، دخترش را از همسرش دور نگه می دارد و زن دیگری كه با او آشناست، علاقه مند به نگه داری این بچه است. او در مسابقه های مخفیانه، در درگیری های تن به تن شركت می كند و...
آپدیت کیفیت جدید در سایت منتشر شد.....
یوسف مسكوب صبح كه می شود، می رود نان سنگك می گیرد و یكی هم برای پیرزن همسایه كه هیچ وقت او را نمی بینیم می گیرد. آقا یوسف با دخترش رعنا صبحانه می خورد. كیفی زیر بغل می زند و از منزل به سر كارش می رود. در میانه راهش وارد قهوه خانه ای می شود كه آنجا همه او را می شناسند. با دوستش مرتضی جباری یك بار دیگر صبحانه می خورد. كیف قبلی اش را با كیف دیگری عوض كرده و به سر كاری می رود كه عارش می آید دخترش رعنا بداند. آقا یوسف خانه های مردم را تمیز می كند. مرتضی گاهی او را می رساند و در راه با هم درددل می كنند. مرتضی سال ها پیش از همسرش عصمت جدا شده و حق ندارد دخترش مریم را ببیند. وساطت آقا یوسف هم فایده ای ندارد. او عصرها قبل از رفتن به خانه، سری به عروس و نوه اش می زند. پسرش حمید مدتیست به كانادا رفته و آقا یوسف جور خانواده او را می كشد. یوسف بسیار دل بسته رعنا و نگران اوست. در خانه ای كار می كند كه صاحبش دكتری است كه او را هرگز نمی بینیم اما دائماً زن ها به او تلفن می زنند. ترگل كه در خانه دكتر كار می كند از رفت و آمد زن ها به خانه اش برای آقا یوسف حرف می زند. در حین تمیز كردن خانه، ناگهان...
با بازی درخشان مهدی هاشمی و دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد در جشنواره فجر
فرشته نام آور پس از قبولی در دانشگاه برای ادامه تحصیلات به تهران می آید. اما پس از مدتی بدلیل مزاحمت های مكرر فردی به نام حسن نجفی مجبور به بازگشت به اصفهان می شود. فرشته كه در اصفهان نیز از مزاحمت های حسن در امان نیست در جریان تعقیب و گریز بر اثر سانحه تصادف باعث مجروح شدن كودكی می شود و حسن نیز به جرم قتل غیرعمد و ایجاد مزاحمت محكوم به 13 سال زندان می شود.فرشته به كمك یكی از آشنایان خود به نام احمد با پرداخت دیه آزاد شده و علیرغم میل خود با احمد كه فردی متعصب و بدبین است ازدواج می كند. حسن كه پس از آزادی خود درصدد گرفتن انتقام از فرشته است در جریان درگیری با احمد او را با ضربات چاقو مجروح می سازد. فرشته با احمد به تهران آمده و با كمك دوست قدیمی خود، رویا، احمد را بستری می كند ولی احمد به دلیل شدت جراحات وارده جان خود را از دست می دهد.
با فیلمنامه درخشان تهمینه میلانی ، دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه از جشنواره فجر
شکوه، زنی میانسال متوجه میشود که فرزندان همسر سابقش، فریدون او را به خانه سالمندان سپردند. او، و همسر دومش، رضا تصمیم می گیرند از فریدون نگهداری کنند؛ آن هم در خانه خودشان. در این حین، رابطه شکوه و فریدون به طرز قابل توجهی تغییر می کند. این موقعیت جدید بر زندگی روزمره شکوه و رضا تاثیر می گذارد و تغییرات ناخواسته ای برای هر سه نفر آنها به همراه دارد.
«بنفشه آفریقایی» چند لحظه ماندگار دارد که همین تکلحظهها میتوانند کلیّت فیلم را یکتنه به دوش بکشند. آیا میتوان گفت فیلمی بهخاطر چند تکلحظه درخشان فیلم درخشانی است؟ خیر. اما آیا میتوان فیلمی را بهخاطر چند تکلحظه درخشان دوست داشت؟ بله. این همان مرزی است که بسیاری از ما هنگام دفاع از فیلمی که دوستش داریم بیهوا از آن عبور میکنیم. هدف این مطلب آن است که روی لبه باریک این مرز پیش برود. به بهانه اکران آنلاین فیلم «بنفشه آفریقایی»، نگاهی دوباره داریم به اثر جذاب مونا زندی حقیقی؛ با فیلیمو شات همراه باشید.
«بنفشه آفریقایی» که در سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، دومین فیلم بلند مونا زندی حقیقی بعد از تجربه موفق «عصر جمعه» در دهه هشتاد است. فیلم، داستان زنی میانسال را روایت میکند که همراه با همسر دوم خود مشغول زندگی است. اما وقتیکه متوجه میشود همسر سابقش در آسایشگاه تنها مانده و وضع خوبی ندارد، از سر انسانیت تصمیم میگیرد که او را به خانهاش بیاورد و از او نگهداری کند. این اتفاق بهتدریج زندگی زن را تغییر میدهد و بحران متفاوتی را رقم میزند.
فیلم مونا زندی حقیقی از آن آثاری است که استانداردهای یک فیلم قابلتماشا را رعایت کرده و حتی اگر آن را فیلم خوبی ندانید در جواب این سؤال که «چهجوری بود؟» با رعایت انصاف باید بگویید «به یه بار دیدن میارزه.» این جواب برای راحت کردن خیال پرسشگر از بابت کیفیت فنی فیلم است؛ یعنی قرار نیست به صحنههای جدی بخندی یا موقع دیدن صحنههای بامزه، اخم کنی. فیلم «بنفشه آفریقایی» هر جا که میخواهد از مخاطبش واکنشی بگیرد (چه در صحنههای تراژیک و چه در صحنههای کمیک) موفق عمل میکند. مشکل شاید آن بوده که پتانسیل اثر بسیار بالاتر از سقف خواستههای سازندگانش است.
«بنفشه آفریقایی» درباره زنی میانسال و مستقل است که در محیطی سنتی میان شوهر سابق و شوهر کنونیاش به معنای واقعی کلمه «گیر» افتاده است. این کلمه گیر افتادن نقشی کلیدی دارد چرا که هم وجهی تلخ به ماجرا میبخشد و هم وجهی بامزه. آنچه باعث شده نگارنده این فیلم را دوست داشته باشد مهارت مشهود فیلمساز و بازیگران و عواملش در اجرای درست این تکصحنههای متضاد بوده است. آن تکلحظههای درخشانی که ذکرش رفت حاصل مهارت فنی و یک قدم فراتر از آن یعنی دانش سینماست.
دانش سینما را میتوان با پرداختن به بازیگر نقش اصلی فیلم توضیح داد. فاطمه معتمدآریا در «بنفشه آفریقایی» نقش زنی دلکنده از گذشته پاگیر و دلداده به آینده نامعلوم را بازی میکند؛ یعنی زنی درگیر تلخی و شیرینی، یعنی زنی پابند دو مرد که این پابندیهای جداگانه جایی با هم تلاقی خواهند کرد. معتمدآریا بازیگری است که مهارت فنیاش بر همه ثابت شده (یعنی حفظ حداقلها در تمام آثار) اما در چند فیلم خاص توانسته دانش سینماییاش را به رخ بکشد («روسریآبی»، «گیلانه»، «اینجا بدون من» و…).
دانش سینمایی معتمدآریا در فیلم «بنفشه آفریقایی» در همان تکلحظههای درخشانی نمود مییابد که میبینی چطور صحنهای تلخ را با یک نگاه به ورطه طنز میکشد و دوباره در انتها با نوع و ریتم ادای دیالوگها زهر اولیه را به صحنه بازمیگرداند. حفظ این دوگانگی لحن و حس در صحنههای مختلف فیلمی که نمایشگر زندگی دوپاره آن شخصیت است، کار هر بازیگری نیست. دانش سینمایی معتمدآریا در نوع اجرای فعالیتهای بهظاهر بیاهمیتی چون راه رفتن و نشستن معلوم میشود؛ با انتقال احساسات شخصیت از طریق فعالیتهای روزمره و نه کنشهای پرجلوهای مانند فریاد کشیدن و گریههای هیستریک و رفتارهایی از این دست که امروز بسیاری عیار بازیگری را با آنها میسنجند. ایفای بینقص چنین نقشی و اساساً انتخاب نقش و فیلمنامهای از این جنس است که دانش سینمایی فرد را هویدا میکند.
در کنار معتمدآریا که در اوج ظاهر شده، سعید آقاخانی و رضا بابک نهتنها سنگاندازی نمیکنند بلکه نقشهایشان را با اشراف کامل ایفا کردهاند و هر دو آگاهانه طوری بازی میکنند که بهقولمعروف «دوربیندزدی» نباشد؛ این فیلم، فیلم شکوه (با بازی معتمدآریا) است و آقاخانی و بابک میدانند که تمرکز دوربین و حواس مخاطب بیش از همه باید متوجه شکوه باشد. این درک مشترک بازیگران نقشهای فرعی و همینطور عوامل پشت صحنه از هدف واحد فیلم، بزرگترین نقطه قوت «بنفشه آفریقایی» است.
در یک دهه اخیر سینمای ایران، فیلمهایی ساخته شدهاند که تلاش شده با القابی چون «شاهکار» و «درجهیک» و «ماندگار» مورد خطاب قرار گیرند اما اکثر این آثار در مدتی کمتر از نیم دهه ثابت کردهاند که لایق آن تحسینهای شتابزده نبودهاند. فیلم «بنفشه آفریقایی» از آن جنس آثار نیست؛ نه کسی تلاشی برای زیادهازحد تحویل گرفتنش نشان میدهد و نه خود فیلم در پی جنجالآفرینی و ایجاد دوگانه شاهکار-مزخرف در دل بینندگان و منتقدین است.
«بنفشه آفریقایی» در کنار دهها فیلم دیگر سینمای ایران قرار میگیرد که آمدند، قصه جمعوجورشان را تعریف کردند، حرفی گندهتر از دهانشان نزدند و یادگارهایی برای سینمای ایران به جا گذاشتند که نه در حد «یک فیلم درخشان» بلکه در حد «یک نقشآفرینی درخشان»، «یک فیلمبرداری درخشان» و «چند تکلحظه درخشان» بودند. حالا شاید بگویی اینها که نشد «فیلم خوب». حرف نگارنده همین است: اینها لزوماً فیلم خوب تحویل نمیدهند اما در مورد بهخصوصِ «بنفشه آفریقایی»، فیلمی را ساختهاند که نگارنده «دوست»ش دارد؛ اگر میپرسی «آیا میشود فیلمی را بهخاطر چند تکلحظه درخشان دوست داشت؟» پس معلوم است هنوز «بنفشه آفریقایی» را ندیدهای.
شکوه، زنی میانسال متوجه میشود که فرزندان همسر سابقش، فریدون او را به خانه سالمندان سپردند. او، و همسر دومش، رضا تصمیم می گیرند از فریدون نگهداری کنند؛ آن هم در خانه خودشان. در این حین، رابطه شکوه و فریدون به طرز قابل توجهی تغییر می کند. این موقعیت جدید بر زندگی روزمره شکوه و رضا تاثیر می گذارد و تغییرات ناخواسته ای برای هر سه نفر آنها به همراه دارد.
«بنفشه آفریقایی» چند لحظه ماندگار دارد که همین تکلحظهها میتوانند کلیّت فیلم را یکتنه به دوش بکشند. آیا میتوان گفت فیلمی بهخاطر چند تکلحظه درخشان فیلم درخشانی است؟ خیر. اما آیا میتوان فیلمی را بهخاطر چند تکلحظه درخشان دوست داشت؟ بله. این همان مرزی است که بسیاری از ما هنگام دفاع از فیلمی که دوستش داریم بیهوا از آن عبور میکنیم. هدف این مطلب آن است که روی لبه باریک این مرز پیش برود. به بهانه اکران آنلاین فیلم «بنفشه آفریقایی»، نگاهی دوباره داریم به اثر جذاب مونا زندی حقیقی؛ با فیلیمو شات همراه باشید.
«بنفشه آفریقایی» که در سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، دومین فیلم بلند مونا زندی حقیقی بعد از تجربه موفق «عصر جمعه» در دهه هشتاد است. فیلم، داستان زنی میانسال را روایت میکند که همراه با همسر دوم خود مشغول زندگی است. اما وقتیکه متوجه میشود همسر سابقش در آسایشگاه تنها مانده و وضع خوبی ندارد، از سر انسانیت تصمیم میگیرد که او را به خانهاش بیاورد و از او نگهداری کند. این اتفاق بهتدریج زندگی زن را تغییر میدهد و بحران متفاوتی را رقم میزند.
فیلم مونا زندی حقیقی از آن آثاری است که استانداردهای یک فیلم قابلتماشا را رعایت کرده و حتی اگر آن را فیلم خوبی ندانید در جواب این سؤال که «چهجوری بود؟» با رعایت انصاف باید بگویید «به یه بار دیدن میارزه.» این جواب برای راحت کردن خیال پرسشگر از بابت کیفیت فنی فیلم است؛ یعنی قرار نیست به صحنههای جدی بخندی یا موقع دیدن صحنههای بامزه، اخم کنی. فیلم «بنفشه آفریقایی» هر جا که میخواهد از مخاطبش واکنشی بگیرد (چه در صحنههای تراژیک و چه در صحنههای کمیک) موفق عمل میکند. مشکل شاید آن بوده که پتانسیل اثر بسیار بالاتر از سقف خواستههای سازندگانش است.
«بنفشه آفریقایی» درباره زنی میانسال و مستقل است که در محیطی سنتی میان شوهر سابق و شوهر کنونیاش به معنای واقعی کلمه «گیر» افتاده است. این کلمه گیر افتادن نقشی کلیدی دارد چرا که هم وجهی تلخ به ماجرا میبخشد و هم وجهی بامزه. آنچه باعث شده نگارنده این فیلم را دوست داشته باشد مهارت مشهود فیلمساز و بازیگران و عواملش در اجرای درست این تکصحنههای متضاد بوده است. آن تکلحظههای درخشانی که ذکرش رفت حاصل مهارت فنی و یک قدم فراتر از آن یعنی دانش سینماست.
دانش سینما را میتوان با پرداختن به بازیگر نقش اصلی فیلم توضیح داد. فاطمه معتمدآریا در «بنفشه آفریقایی» نقش زنی دلکنده از گذشته پاگیر و دلداده به آینده نامعلوم را بازی میکند؛ یعنی زنی درگیر تلخی و شیرینی، یعنی زنی پابند دو مرد که این پابندیهای جداگانه جایی با هم تلاقی خواهند کرد. معتمدآریا بازیگری است که مهارت فنیاش بر همه ثابت شده (یعنی حفظ حداقلها در تمام آثار) اما در چند فیلم خاص توانسته دانش سینماییاش را به رخ بکشد («روسریآبی»، «گیلانه»، «اینجا بدون من» و…).
دانش سینمایی معتمدآریا در فیلم «بنفشه آفریقایی» در همان تکلحظههای درخشانی نمود مییابد که میبینی چطور صحنهای تلخ را با یک نگاه به ورطه طنز میکشد و دوباره در انتها با نوع و ریتم ادای دیالوگها زهر اولیه را به صحنه بازمیگرداند. حفظ این دوگانگی لحن و حس در صحنههای مختلف فیلمی که نمایشگر زندگی دوپاره آن شخصیت است، کار هر بازیگری نیست. دانش سینمایی معتمدآریا در نوع اجرای فعالیتهای بهظاهر بیاهمیتی چون راه رفتن و نشستن معلوم میشود؛ با انتقال احساسات شخصیت از طریق فعالیتهای روزمره و نه کنشهای پرجلوهای مانند فریاد کشیدن و گریههای هیستریک و رفتارهایی از این دست که امروز بسیاری عیار بازیگری را با آنها میسنجند. ایفای بینقص چنین نقشی و اساساً انتخاب نقش و فیلمنامهای از این جنس است که دانش سینمایی فرد را هویدا میکند.
در کنار معتمدآریا که در اوج ظاهر شده، سعید آقاخانی و رضا بابک نهتنها سنگاندازی نمیکنند بلکه نقشهایشان را با اشراف کامل ایفا کردهاند و هر دو آگاهانه طوری بازی میکنند که بهقولمعروف «دوربیندزدی» نباشد؛ این فیلم، فیلم شکوه (با بازی معتمدآریا) است و آقاخانی و بابک میدانند که تمرکز دوربین و حواس مخاطب بیش از همه باید متوجه شکوه باشد. این درک مشترک بازیگران نقشهای فرعی و همینطور عوامل پشت صحنه از هدف واحد فیلم، بزرگترین نقطه قوت «بنفشه آفریقایی» است.
در یک دهه اخیر سینمای ایران، فیلمهایی ساخته شدهاند که تلاش شده با القابی چون «شاهکار» و «درجهیک» و «ماندگار» مورد خطاب قرار گیرند اما اکثر این آثار در مدتی کمتر از نیم دهه ثابت کردهاند که لایق آن تحسینهای شتابزده نبودهاند. فیلم «بنفشه آفریقایی» از آن جنس آثار نیست؛ نه کسی تلاشی برای زیادهازحد تحویل گرفتنش نشان میدهد و نه خود فیلم در پی جنجالآفرینی و ایجاد دوگانه شاهکار-مزخرف در دل بینندگان و منتقدین است.
«بنفشه آفریقایی» در کنار دهها فیلم دیگر سینمای ایران قرار میگیرد که آمدند، قصه جمعوجورشان را تعریف کردند، حرفی گندهتر از دهانشان نزدند و یادگارهایی برای سینمای ایران به جا گذاشتند که نه در حد «یک فیلم درخشان» بلکه در حد «یک نقشآفرینی درخشان»، «یک فیلمبرداری درخشان» و «چند تکلحظه درخشان» بودند. حالا شاید بگویی اینها که نشد «فیلم خوب». حرف نگارنده همین است: اینها لزوماً فیلم خوب تحویل نمیدهند اما در مورد بهخصوصِ «بنفشه آفریقایی»، فیلمی را ساختهاند که نگارنده «دوست»ش دارد؛ اگر میپرسی «آیا میشود فیلمی را بهخاطر چند تکلحظه درخشان دوست داشت؟» پس معلوم است هنوز «بنفشه آفریقایی» را ندیدهای.
رحمان كه با پدر پیر افلیجش، باباحمزه، در روستا زندگی می كند دو فرزند دارد: سیف الله و حجت. حجت به شهر مهاجرت كرده و در كارخانه ای مشغول كار است. رحمان كه در گاوداری ارباب ده كار می كرده به توصیه پدرش در زمین مزروعی شان مشغول كشت و كار می شود. ارباب می خواهد زمین های روستائیان را از چنگشان در آورد و تصاحب زمین های رحمان را به عنوان گام نخست بر می گزیند، مرافعه درمی گیرد. یكی از روستائیان به نام جواد رئیس گاوداری را از پا درمی آورد. بعد از این واقعه، سیف الله نیز كه از پیش هوای رفتن به شهر را درسر داشته پشیمان می شود و به پدر در زراعت زمین یاری می رساند.
مرد سالخورده ای (ز.بنیادی)، كه سوزن بان قطار است، سال های عمر خود را در منطقه ای دور افتاده با همسرش (زهرا یزدانی)، كه برای گذراندن زندگی شان در خانه قالیچه می بافد، زندگی می كند. آن دو آدم های فراموش شده ای هستند، و تنها فرزندشان به خدمت سربازی رفته است، و فقط یكبار با گرفتن مرخصی نزد آنها می آید، شبی را پیش آنها می ماند و صبح روز بعد به پادگان محل خدمتش می رود. روزی بازرس راه آهن، همراه دو كارمند، به محل خدمت پیرمرد می آیند، و پس از سئوال و جواب و صحبت درباره ی ساختمان محل از آنجا می روند. چندی بعد دریافت حكم بازنشستگی زندگی آرام سوزن بان پیر را بر هم می زند. روز بهد راهبان جوانی به محل كار پیرمرد می آید و اعلام می كند كه جانشین او است. پیرمرد متأثر از وضعی كه برایش پیش آمده، قبل از ترك خانه، به اداره ی محل كارش می رود و به حكم بازنشستگی اعتراض می كند؛ اما مسئولان اعتنائی به او نمی كنند. سوزن بان به كافه ای می رود و مست می كند. فردای آن روز به اتفاق همسرش، با یك گاری، محل را ترك می كند.